ابوالحسن بنی صدر، میر حسین موسوی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، محمود احمدی نژاد، حسن روحانی روسای جمهوری هستند که مرا به فکر فرو می برند. همه شان در دو چیز مشترکند:
1. در یک مقطع زمانی رئیس دولت بوده اند و کار نظام جمهوری اسلامی را به پیش برده اند به گونه ای که این نظام هم چنان بر اهداف خود پافشاری می کند و حیات دارد.
2. همه شان یا در دوران حکمرانی یا پس از آن دچار چالش شده حداقل منفور بخش عظیمی از جامعه گشته اند. بنی صدر فراری، موسوی فتنه گر، رفسنجانی دگراندیش، خاتمی حامی فتنه، احمدی نژاد متخطی، روحانی نگاه به بیرون
سرنوشت این چند نفر مرا به فکر فرو می برد. بر این چند نفر روزگاری گذشته است که میلیون ها انسان برای شان دعا کرده اند و در حمایت شان شعار داده اند و روزگاری گذشته است که بخش عظیمی از متدینین قبول شان نداشته طردشان کرده اند.
نمی دانم این میز ریاست چه بر سر انسان می آورد که فرد، قبل از آنکه پشت میز بنشیند با بعد از آنکه پشت میز نشست روحیاتش بسیار متفاوت می شود. حب جاه، مقام، ریاست امانش را می برد و او را به جایی می برد که خیلی ها را برد.
سرنوشت این چند نفر مرا به فکر فرو می برد. با خود می اندیشم از این به بعد من برای هیچ کاندیدای ریاست جمهوری قسم حضرت عباس(ع) نمی خورم. از این به بعد من برای هیچ رئیس جمهوری هم قسم حضرت عباس (ع) نمی خورم. عملکرد روسای جمهور پیشین مرا به این بلوغ سیاسی رساند که من از این به بعد فقط برای مقام رهبری قسم حضرت عباس (ع) بخورم. فقط.
به بیان واضح تر، رئیس جمهور یا هر رئیس دیگری تا زمانی که در محدوده کاری خود در خط نظام اسلامی، گفتمان حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری بود، حمایتش می کنیم.
اما اگر از مدار خدا محوری و خدمت گذاری عبور کرد، او دیگر صلاحیت حمایت ندارد و سرنوشتش آن می شود که سرنوشت این چند نفر شد.
«... وَ تِلْکَ الْامْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» حشر( 59)، آیه 21)
و آنها مَثَلهایى است که براى مردم مىزنیم به امید آنکه تفکر کنند.