درب ورودی خوابگاه کنار یک خیابان فرعی نه چندان بزرگ بود. وارد حیات که می شدی، ساختمان پنج طبقه پیش پایت خود نمایی می کرد. ده قدم جلو تر، درب اصلی خوابگاه قرار داشت و سپس راهرو طبقه همکف. اتاق نگهبان سمت راست راهرو بود. اتاق نگهبان طوری قرار داشت که از سمت حیاط از طریق پنجره شیشه ای و از سمت راهرو از طریق درب اتاق، می شد ورود و خروج دانشجویان را کنترل کرد.
شرایط خوابگاه به گونه ای بود که نگهبان بیچاره بیش از آنکه نگران ورود سارقان به درون خوابگاه باشد، می بایست نگران رفتار دانشجویان باشد. از آوردن مهمان غیر مجاز گرفته تا نگفتنی های بسیار!!
بر روی دیوار بیرونی اتاق نگهبان تابلوی اعلاناتی بود که اطلاعیه ها را بر روی آن نصب می کردند. برخی اطلاعیه ها مربوط به مدتها قبل می شد و اکنون دیگر موضوعیت نداشت و اینکه هنوز بر روی تابلو اعلانات نصب بود، حکایت از بی مسئولیتی درون خوابگاه می کرد. بر روی تابلو، برخی اطلاعیه ها هم وجود داشت که مورد غضب برخی دانشجویان قرار گرفته بود. یا روی نوشته های آن را با خودکار خط خطی کرده بودند یا بخشی از آن را پاره کرده بودند. این کار دانشجویان بدان معنا بود که یا از کسی یا از برنامه ای یا از نهاد و ارگانی متنفر بودند و خشم خود را این گونه بروز می دادند. رعایت رفتار فرهنگی و تحصیل کرده گی هم بگذار در کوزه، آبی نوش کن!
بعد از اتاق نگهبان، در همان راهرو، نمازخانه کوچکی وجود داشت که معمولا در هنگام نماز خالی بود. مگر محدودی دانشجویان به تعداد دو، سه یا چهار نفر. البته تلویزیونی در همین نماز خانه قرار داشت که دانشجویان زیادی برای دیدن برنامه های بی سر و ته تلویزیون، به نماز خانه هجوم می آوردند. خصوصا اگر پخش مستقیم فوتبال، آنهم از نوع قرمز و آبی بود. طفلک دانشجویان در حالی که از هیجان فوتبال بالا و پایین می پریدند، توجه نداشتند که میلیاردها تومان از سهم بیت المال شان در دست تان همین فوتبالیست ها و مربی ها و کارچاقکن های فوتبال بالا و پایین می شود.
بعد از راهرو ورودی، به آسانسور می رسدی که بسیاری از مواقع خراب بود. در هر طبقه دو سویت وجود داشت که در هر سویت دو اتاق قرار می گرفت. ظرفیت اتاق ها بین چهار تا شش نفر متغیر بود. جوانانی از شهرستان که گاهی با وجود تفاوت فرهنکی و نیز هزار تفاوت دیگر، می بایست در کنار هم در این اتاق ها زندگی کنند. گاهی که به یکی از این اتاق ها سر می زدم، بهم ریختگی آن از بهم ریخنگی ذهنی صاحبان آن حکایت می کرد. هر چیزی یک گوشه اتاق پرت شده بود. حتی پتوهای خواب دیشب هم جمع نشده بود. ظرف های نشسته و گاه چرک بسته در ظرفشویی یا گوشه ای از اتاق خودنمایی می کرد. زردی ته استکان و لیوان ها حکایت از آن داشت که صاحبان شان هفته ها وقت یا حوصله شستن درست آنها را نداشته اند.
اگر تذکری هم می دادی، جمله معرفی را می شنیدی که هیچ محتوای نداشت:
«زندگی دانشجوی هست دیگر»
بیش از همه چیز پاکت سیگار و جا سیگاری مملو از ته سیگار در اتاقی که اعضا آن بین بیست تا سی سال داشتند، خودنمایی می کرد.
پای صحبت شان هم که می نشینی، درون شان را نمایان می کردند. به زمین و زمان بدگمان بودند و نیز از زمین و زمان طلب کار. بعضی شان سودای خروج از کشور و رفتن به یک کشور غربی را داشتند. این در حالی است که در نمره ترم خود درمانده اند. بعضی هم مدعی اند که مسئولان حق شان را خورده و بُرده اند. برخی دلیل درس نخواندن یا نماز نخواندن شان را تورم و اقتصاد می دانستند و برخی که ادعای روشنفکری شان می شد حق خود می دانستند که از مقررات دانشگاه سرپیچی کنند و هر طور دل شان خواست رفتار نمایند.
بحرانی ترین سخنان هم موقع ای به زبان آنان می آمد که دوای درد ازدواج نکردنشان در اثر بی پولی را زنانی می دانستند که در خیابان بالاتر از خوابگاه به دنبال مشتری پرسه می زنند. قیمت شان هم بستگی به زمان شان و شرایط دیگر، از صد تا پانصد هزار تومان متغیر بود. یا زنانی که در فضای مجازی با عنوان خاله، برای اعضا کانال خود مشتری جذب می کردند.
بیشترین دغدغه این دانشجویان، شغل آینده شان بود. در حالی که هنوز فارغ التخصیل نشده اند.
وقتی هم سخن از چگونگی درس خواندن به میان می آمد، عبارت «درس خواندن های شب امتحانی» پر فروغ می شد.
البته در مدتی که در خوابگاه بودم به جوانانی هم برخورد داشتم که هم به عبادت خدای خود می پرداختند و هم به امور درسی خود پایبند بودند، اما احساس می شد، برای هدایت حداکثری جوانان در دانشگاه ها عزم و دلسوزی مدیران آموزش عالی که به طور بدیهی منبعث از عزم و دلسوزی دولتی است که آن مدیران را بر سر مسند ریاست گذارده اند، نیاز است. حقیقتی که جناح گرایی و حزب بازی امروز مسئولان آن را کم رنگ کرده است.
شوکت سازند معتقد است اگر چه ولنگاری فرهنگی و بی انگیزگی دانشجویان این خوابگاه، می تواند مشتی نمونه خروار از حال و روز جوانان تحصیل کرده ما باشد، اما در هر حال در پس چهره تمامی جوانان همین خوابگاه، انگیزه هایی نهفته است که تا دیر نشده باید آن را متبلور و هدایت کرد.
امروز مهم ترین سر چشمه بسیاری از معضلات جامعه، مانند معضلی که در باره دانشجویان از نظر گذشت، دو چیز است:
الف. سوء مدیریت
ب. فساد مالی
بنابر این، تا این دو معضل حل نشود، بسیاری از امور کشور فشل است.
این سخنان نه فقط برای آن است که برخی بخوانند و اگر کاری از دست شان بر می آید برای جوانان وطنم انجام دهند، بلکه داستانک دانشجویان یک خوابگاه در ایران 1398 بیشتر برای آن است که نسل های آینده ما به طور ملموس از سرگذشت سرزمین پدری خود آگاه شوند.