گاهی نیاز است سالها از عمر طبیعی یک انسان بگذرد تا ارتباط برخی موضوعات را با هم بسنجد. گذر عمر لازم است تا یک انسان آن مقدار زنده بماند تا تجربه بیاندوزد و راجع به وقایع آنطور که هستند، قضاوت کند. اکنون سخن فردی را برایتان بازگو می کنم که در دو راه پیمایی سخت و جان فرسا شرکت کرده است. اگر چه این دو راه پیمایی فاصله سی ساله داشته اند؛ اما پیر مرد دریافته است که هر دو آنها در جهت یک هدف و مقصد بوده است: عشق به حسین(ع)
راه پیمایی اول
سنگینی پوتین بیش از هر چیزی آزارم می داد. به سختی گام بر می دارم و خود را به جلو می رانم. اگر چه اواخر زمستان است اما گرمای زودرس منطقه و خستگی راه، نفسم را بریده است. مدتی است در حال راه رفتن با حال زار هستم. موقع عقب نشینی راه را گم کرده ام. تنهای تنها، تشنه تشنه. صحنه های عملیات پیش از دستور عقب نشینی به یادم می آید. بی اختیار گریه ام می گیرد.
یاد مرد میانه سال تدارک چی! در دقایق اولیه تک دشمن، خمپاره ای به زیر پایش خورد. بدنش تکه تکه شد.
یاد جوان خوش خنده گردان که چهره ای بور داشت. با چشمانی سبز! وقتی بالای سرش رسیدم از قسمت زیر شکم مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود و روده هایش بیرون ریخته بود. چشمان سبزش هنوز باز بود و من با دستانم آنها را بستم.
یاد آن مردی که تیر به پایش خورده بود و در حالی که خودش را روی زمین می کشید، ناله می زد من را هم با خود بِبَر. گریه ام شدیدتر می شود چون نتوانسته بودم او را بیاورم نه او را و نه سایر مجروحین را.
نیمه های شب بود که از مسیر رودخانه خشک گذشتم و خود را به پشت خط رساندم. من از معدود افراد گردان جواد الائمه (ع) از لشکر 25 کربلا بودم که زنده ماندم. نتایج از پیش تعیین شده که به دست امده بود، دستور عقب نشینی دادن و من موقع عقب نشینی در یک راه پیمایی طولانی گم شده بودم. بعدها معلوم شد که رشادت اهالی گردان جواد الائمه (ع) بی ثمر نبوده است. عملیات ایذایی لشکر 25 کربلا در منطقه دهلران جواب داد. سپاه چهارم عراق به خیال اینکه عملیات اصلی ایران در دهلران است، جزایر مجنون را رها کرده به منطقه دهلران آمده بود. بی خبر از آنکه عملیات اصلی ایرانیان در جزایر مجنون انجام گرفته و جزایر فتح شده بود.
راه پیمایی دوم
چند روزی با پای پیاده در راه هستم. اگر چه سنم بالا رفته اما شور و شوق رسیدن به مقصد، توان مضاعف به من داده است. در مسیر، یاد آقای توکلی می افتم که در پایان پیاده روی روز اول، بیمار شد و نتوانست ادامه دهد اما تا لحظه خداحافطی التماس دعا می گفت و اینکه نایب الزیاره او باشم. یاد دوستانی که به دلیل نداشتن ویزا همان پشت مرز ماندن. یاد طلاب مدرسه علوی که مقداری از راه با آنان هم قدم شدم و حظی از نوحه خوانی گروهی شان بردم. اکنون نزدیک بین الحرمین هستم. چراغهای حرم سالار شهیدان و برادر بزرگوارش را روشن کرده اند. حال معنوی خاصی به من دست داده است. قریب 35 سال سوختم و کربلا کربلا کردم یعنی از آغاز جنگ تحمیلی، و اکنون گنبد و بارگاه امام حسین (ع) در پیش چشمانم است. خواستم شروع کنم به خواندن زیارت اما به ناگاه یاد شعار همیشگی بچه های گردان جواد الائمه(ع) افتادم:
این همه لشکر آمده عاشق دیدار حسین!
به احترام همه اعضاء گردان روبروی حرم ایستادم و عرض کردم:
حسین جان! جانفشانی عاشقانت در عملیات والفجر 6 در منطقه دهلران و سایر عملیاتها امروز به بار نشست و می بینی که در روز اربعین، جمعیت میلیونی زوار به زیارتت می آیند.
حسین جان تمامی عاشقان دیروز و عاشقان امروز خود را از ثواب زیارتت در دنیا و شفاعتت در آخرت بهره مند کن.