باروی کار آمدن هر دولت یا حکومتی همواره این سوال پیش می آید که آیا حکومت فی نفسه ارزشی دارد؟
حضرت علی (ع) در سخنانش بارها از بی ارزشی حکومت سخن رانده است. مگر برای احقاق حق و هدم باطل.
از جمله گفت وگویى است که بین او و ابن عبّاس واقع شده است:
ابن عبّاس: در منزلى بنام ذى قار (در راه بصره) بر امیرالمؤمنین وارد شدم. او در حالى که کفش خود را مى دوخت به من فرمود: ارزش این کفش چه قدر است؟ عرض کردم: ارزشى ندارد. فرمود:
به خدا سوگند، این کفش، براى من محبوبتر از حکومت بر شما است مگر آنکه حقّى را بپا دارم یا باطلى را از میان بردارم.[1]
و در جمله اى دیگر مى فرماید:
زمامدارى آبى کثیف و لقمه اى است که گلوگیر خورنده آن مى شود.[2]
اولین اقدامات حکومتی حضرت علی (ع):
1. نصب کارگزاران صالح
حضرت على علیه السلام در نخستین روزهاى حکومت، حُکّام و عُمّال ستمگر و ناآشنا با مردمدارى و اصول حکومت اسلامى را بر کنار کرد و فرمود:
من از این اندوهناکم که سرپرستى حکومت این امّت، به دست این بى خردان و نابکاران افتد، بیت المال را به غارت ببرند، آزادى بندگان خدا را سلب کنند و آنها را برده خویش سازند. با صالحان، نبرد کنند، و فاسقان را همدستان خود قرار دهند.[3]
2. احقاق حقّ
حضرت (ع) در این باره مى فرماید:
ذلیل (و ستمدیده) نزد من عزیز و ارجمند است تا آنگاه که حقّ او را از ظالم بازستانم، و زورمند (و ستمگر) نزد من ناتوان است تا حقّ مظلوم را از او پس بگیرم.[4]
3. بازگرداندن اموال به غارت رفته و تقسیم عادلانه بیت المال
امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:
... مردم! آگاه باشید فردا کسانى از شما- که دنیا آنها را به کام خود فرو برده است، و از این طریق املاک و مزارعى براى خود اندوخته، نهرها روان ساخته، بر اسبهاى تندرو سوار شده، کنیزان زیبارو برگزیده اند، و با این روش، ننگ و بدنامى براى خود خریده اند- به خاطر این که من آنان را از شهوات و لذّاتى که در آن غوطه ورند، بازداشته ام و به مرز حقوق شناخته شده بازگردانده ام خشمگین نشوند، و نگویند پسر ابى طالب ما را از حقوق مان محروم ساخت ...
همه شما بندگان خدایید و اموال بیت المال نیز مال خداست که یکسان میان تان تقسیم مى گردد.
... نزد ما مقدارى از بیت المال هست، فردا همگى- اعم از عرب و عجم، آنکه حقوق مى گرفته و آنکه نمى گرفته است- بیایید و سهم خود را بگیرید.[5]
[1]. نهج البلاغه، خ 33.
[2]. نهج البلاغه، خ 5.
[3]. نهج البلاغه، نامه 62.
[4]. نهج البلاغه، خ 37.
[5]. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 7، ص 37.