انسان هر بار که خبر مرگ کسی را می شنود، زنگ خطری برای او به صدا در می آید که به گوش باش، روزی نوبت تو هم خواهد رسید. مرگ حقیقتی انکار ناپذیر است که همه دچار آن خواهند شد؛ حتی انبیا و اولیاء.
از این واقعیت هستی آنچه می توان آموخت اینکه هر انسان باید به گونه ای زندگی کند که زمان مرگ آماده حسابرسی الهی باشد.
شاید برخی تصور کنند، در زندگی پاک بوده اند و پاک زندگی کرده اند، لذا دغدغه قبر و قیامت ندارند. اما فرهنگ اسلامی به ما می آموزد که یک مسلمان، باید همواره در حالت خوف و رجا باشد. یعنی از سویی هیچگاه نباید از لطف و رحمت الهی مایوس شود و از سویی دیگر هیچگاه نباید به اعمال خود مغرور شود.
به عبارت دیگر، باید همواره از خدا بخواهد که عاقبت به خیر شود. دعا برای عاقبت به خیری، سفارش موکد دین برای هر مسلمان، حتی بزرگان است.
نقل شده است که مردى درمقابل خدمتی که به پیامبر خدا (ص) کرده بود، از آن حضرت دو هزار گوسفند، درخواست کرد. رسول خدا (ص) حاجتش را بر آورد، سپس به اصحاب خود فرمود:
چه مى شد اگر این مرد مانند آن پیرزن بنى اسرائیل از من چیز مهمّى درخواست مى کرد؟
اشاره رسول الله (ص) به داستان پیرزنی است که از حضرت موسى (ع) عاقبت به خیری را در خواست کرده بود.(1)
همچنین از مردى به نام «رَبیعة بن کَعب» نقل شده که گفت: روزى رسول خدا (ص) به من فرمود:
اى ربیعه! تو هفت سال به من خدمت کردى، آیا حاجتى از من نمى خواهى؟
گفتم: از خدا مى خواهم که مرا همراه تو، وارد بهشت کند.
رسول خدا (ص) فرمود: چه کسى این را به تو تعلیم داده؟ گفتم: یا رسول الله کسى به من تعلیم نداده و لکن پیش خودم فکر کردم: اگر مالى بخواهم، خواه ناخواه نابود مى شود و اگر طول عمر یا اولاد بخواهم، (باز) عاقبتش مرگ است.
رسول خدا (ص) فرمود: من این کار را می کنم، پس تو هم با زیاد سجده کردن یارى ام کن.(2)
در باره حُسن عاقبت از حضرت علی (ع) نیز روایت شده است:
سَلُوا اللَّهَ الْعَفْوَ وَالْعافِیَةَ وَحُسْنَ التَّوْفیقَ(3)
از خدا آمرزش گناهان، سلامت و حسن توفیق را بخواهید.
همچنین از آن حضرت (ع) نقل شده است:
نَسْأَلُ اللَّهَ سُبْحانَهُ مَنازِلَ الشُّهَداءِ وَمَعایَشَةَ السُّعَداءِ وَمُرافَقَةَ الْانْبِیاءِ وَالْابْرار(4)
از خداى سبحان مرتبه شهیدان، زندگانى نیک بختان و رفاقت پیغمبران و نیکوکاران را درخواست مى کنیم.
1. میزان الحکمه، ج 3، ص 264
2. بحارالانوار، ج 93، ص273
3. شرح غررالحکم، آمدى، ج 4، ص 137
4. همان، ج 6، ص 189